صلوات خدا به روح پدر بزرگوارم که سال ها روزهای جمعه این اشعار جانسوز را بر منابر مسلمین با سوز وگداز میخواند. عاش سعیدا و مات سعیدا.
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم به مقصد نرسیدیم
سرمایه زکف رفت، تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه مطاعی نخریدیم
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی گناهان حسناتی ننوشتیم
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر
آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم
ای حجت حق پرده ز رخسار بیفکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
پیری و جوانی چو شب و روز بیامد
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
کلمات کلیدی: